مسلم گشت او را ملک و خاتم
بفرمانش درآمد هر دو عالم
بفرمانش همه دیو و پری بود
مر او را از بهشت انگشتری بود
علی را بود بنده همچو سلمان
از آن بر هر دو عالم داشت فرمان
بفرما آن که فرمانی دهندت
ترا ملک سلیمانی دهندت
اگر فرمان بری فرمان شه بر
بسوی درگه آن شاه ره بر
اگر فرمان بری یابی تو خاتم
بفرمانت شود ملک دو عالم
اگر فرمان بری گردی سلیمان
ترا دیو و پری باشد بفرمان
اگر فرمان بری گردی همه نور
حقیقت میشوی نور علی نور
اگر فرمان بری اسرار یابی
رموز حیدر کرار یابی
بفرمان علی میباش آباد
بفرمان علی میباش دلشاد
اگر فرمان بری او را چو سلمان
شوی اندر حقیقت چون سلیمان
ز فرمان علی گر سر بتابی
بهر دو کون بیشک ره نیابی
تو فرمان بر که تا مقصود یابی
رضای حضرت معبود یابی
علی را بنده بودن اصل دین است
بنزد من سلیمانی همین است
علی را بنده شو تا راه یابی
بمعنی مظهر الله یابی
علی را بنده شو مانند سلمان
که تا فرمان دهی همچو سلیمان
بخوان نزدیک دانا این سبق را
بگردان نزد جاهل این ورق را
ز یک فرمان که آدم کرد بد دید
بلا و محنت و اندوه و غم دید
مر او را خوردن گندم زبون کرد
ز صدر جنت المأوا برون کرد
مپیچ از راه فرمان سر چو ابلیس
بفرمان باش دایم همچو ادریس
ز امرش گشت پیدا این دو عالم
سخن کوتاه شد والله اعلم
دگر پرسی ز حال احتسابم
چرا مانع شوند اندر حسابم